Saturday, November 30, 2002

● سلام
بازم يك جمعه ديگه و حال وهواي جمعه ، كارها دارن يواش يواش سروسامان ميگيرند و خيال من هم راحتتر ميشه، اشتراك اينترنت من هم تمام شده واز اينترنت كارتي استفاده مي كنم . سرماخوردگي من هم بدتر شده و سينه ام درد ميكنه شايد شنبه نتونم روزه بگيرم، امشب باز از خيام خواندم ولذت بردم ، شعر خواندن تنها و در سكوت حال عجيبي داره ، شعرهاي شاعراي محبوب من از قبيل خيام، فردوسي، حافظ و...... هركدام در موقعي به من انرژي ميدهند و در وقتي ديگر نه ، بيتي در نظرم در مواقعي شاهكار بنظر مي آيد و در وقتي ديگر فقط يك بيت عادي ، بنابراين وقت شعر خواندن چندتا كتاب شعر بايد كنار دستم باشد ،الان هم شاهنامه و رباعيات خيام كنارم هستند و از خواندنشان لذت ميبرم شما چطور؟
در جنگ تورانيان و ايرانيان هنگام رزم رستم با اشكبوس وقتي كه اشكبوس رهام را ميكشد ، رستم پياده به جنگ او ميرود
يكي تير در دست رنگ آبنوس
خراميد و آمد بر اشكبوس
خروشيد كاي مرد جنگ آزماي
هم آوردت آمد مرو باز جاي
كشاني بخنديد و خيره بماند
عنانرا گران كردواو را بخواند
بدو گفت خندان كه نام تو چيست
تن بي سرت راكه خواهد گريست
تهمتن چنين داد پاسخ كه نام
چه پرسي كه هرگز نبيني تو كام
مرا مام من نام مرگ تو كرد
زمانه مرا پتك ترگ تو كرد
كشاني بدو گفت بي بارگي
بكشتن دهي تن به يكبارگي
تهمتن چنين داد پاسخ بدوي
كه اي بيهده مرد پر خاشجوي
پياده نديدي كه چنگ آورد
سر سركشان زير سنگ آورد
بشهر تو شيروپلنگ و نهنگ
سوار اندر آيند هرگز بجنگ
هم اكنون ترا اي نبرده سوار
پياده بياموزمت كارزار
پياده مرا زان فرستاد طوس
كه تا اسب بستانم از اشكبوس
.......................................
من كه از خواندن اين ابيات حسابي كيف ميكنم ، واقعا زيبا هستند، زيبا محكم و حماسي.

posted on 12:32 AM

........................................................................................

Friday, November 29, 2002

● سلام
يك كرموني ميره تهرون ، توي يك پيتزا فروشي و مينشينه و به گارسونه ميگه : هي آقا يك پيتزا ور(1) من بيار گارسونه ميگه: آقاي عزيز ما اينجا پيتزا پپروني ، مخلوط، مخصوص، قارچ و... داريم اما پيتزا ورمن نداريم كرموني به ميزهاي اطرافش اشاره ميكنه و ميگه: اَِهِه ، چطور ور اين (2) دارين ، ور اون (3) دارين ، ور من ندارين!!!!!
1-ورمن = براي من
2- وراين = براي اين
3- ور اون = براي اون

posted on 12:43 PM

........................................................................................

Wednesday, November 27, 2002

● سلام
اي صاحب فتوا از تو پر كارتريم
با اين همه مستي ز تو هشيار تريم
تو خون كسان خوري و ما خون رزان
انصاف بده كدام خونخوارتريم
خيام

posted on 9:23 PM

........................................................................................

Saturday, November 23, 2002

● از يك دختر كرموني ميخوان چهارتا پستاندار را نام ببره ميگه: خارم(1) و مارم(2) وفالو(3) زن برارم(4) وخودم دارم درميارم .
1-خواهرم
2-مادرم
3-فاطمه
4-زن برادرم

posted on 1:06 AM

........................................................................................

Wednesday, November 20, 2002

● سلام
بالاخره ديشب برگشتم كرمان ، امروز( سه شنبه ) تقريبا هيچ كاري نكردم چون اينجا هيچ چيز تغيير نكرده و فكر نكنم بعد از اين هم تغيير بكند ، اما فردا خيلي كار دارم بايد يكسر برم رفسنجان ، اونجا هم كه يك عالمه كار دارم يك مانيتورال سي دي 15 اينچ ال جي براي عباس از تهران خريدم كه بايد اونهم براش ببرم ، دعوت افطار چهارشنبه عباس هم كه تماس گرفت و كنسل كرد ،خواهرم هم كه كامپيوترش را از رضا نگرفته كه من بايد بگيرم يك سر بايد شركت برم ببينم پول ميده يا نه ،با حسين بايد تماس بگيرم ببينم براي خونه ام مشتري پيدا كرده و با كارهاي صدور سند خانه چكار كرده، يك سري به كارگرها بزنم ببينم در مدتي كه نبودم چكار كردند ومهمتر اينكه پول جور كنم تا طلب كسي كه ازش كود خريدم بدهم.همينها بس نيست!!!
البته اين سفر كاري به روزه من نداره چون اونجا متولد شدم اما از افطاري خونه عباس خبري نيست ، شايد رفتم خونه پسر عموم انشاالله كه اون يكي خونه باشه.پس تا فردا............

posted on 12:16 AM

........................................................................................

Friday, November 15, 2002

● امروز اسباب كشي دوستم تمام شد وبه سلامتي رفت خانه نو، افطار خونش بودم البته براي كمك رفتم اما تقريبا تمام كارها را با كمك خانواده همسرش انجام داده بود ومن موقع خوبي رسيده بودم !!!
اين جمعه حالم كمتر گرفته شد نميدونم شايد براي اينكه سرگرم بودم ودر جمع ولي بهرحال جمعه ، جمعه است و شرايط خودش را دارد وبا تمام روزهاي ديگر فرق دارد وحالگيري وبي حوصله گي و .... فردا شنبه بايد مثلا كار اصلي كه نصب يك دستگاه است را شروع كنيم البته اگر اماده باشند وباز عقب نيفتد ، با كرمان تماس گرفتم دارند از برگشتن من به كرمان نااميد ميشوند ولي انشاالله حتما در اين هفته سفري به كرمان بكنم چون چند كار مهم دارم بايد سري به كارگران بزنم چون خبر موثقي از آنها ندارم خدا ميدونه چكار ميكنند . كارهاي ديگري هم دارم كه بايد انجام بدهم.

posted on 11:59 PM

● سلام
اسباب كشي چقدر سخت است ، اين دوست من آقاي مهندس در حال اسباب كشي و رفتن به خانه جديد است امروز رفتم كمكش يك عالمه كار انجام داده ويك عالمه ديگه كار بايد انجام بده فردا ماشين ميآد براي بردن اسباب من كه دررفتم البته فردا سري ميرنم . اين چند روزه كار زيادي نكردم بجز كتاب خواندن كه البته خيلي خوب بود. از چند روز پيش همه تماس ميگيرند از كرمان كه بيا ،آخه كجا برم!!!!!!!!! كارهاي آنجا مانده ولي فعلا تا چند روز بيخيال بالاخره من كه برميگردم حالا چند روز ديرتر ، ديشب تا دير وقت بيدار بودم اما شبي بايد زود بخوابم تا صبح بتونم زودتربيدار شم برم كمك دوستم .

posted on 12:20 AM

........................................................................................

Thursday, November 14, 2002

● حالا جهت هم از راست به چپ شد

posted on 4:46 AM

● بالا خره تونستم اين وبلاگ را راه بياندازم آلان ساعت 4،45 دقيقه صبح پنجشنبه است و من حالا ميخواهم برم بخوابم خيلي خوابم مياد ، خداحافظ

posted on 4:42 AM

● همه چيز درست شد.

posted on 4:37 AM

● why this blog isn't right? chera kar nemikoneh? kharabeh?

posted on 1:34 AM

● salam

posted on 12:15 AM

........................................................................................

Friday, November 08, 2002

● hi
my name is ali and i live in iran .

posted on 11:46 AM

........................................................................................